آدم حوا را داشت. و ما آدم ها هر کدام در درونمان حوایی داریم. حوایی که خواه ناخواه روزی سیبی می چیند و می فرستدمان پایین. می فرستد پایین که ببیند بالا ماندن را "مفهومی" از بر کرده ایم یا نه.
و بدین سان، طبق عادت ِ معمول اوقات کمبود ِ ایده که کانکت شدن به کائنات را به دنبال دارد، ندایی آمد که:
"همانا ما با برنامه ای چهار ساله تو را به ریاضی روانه کردیم و رتبه ات را به گونه ای نمودیم که هنگام انتخاب آینده ات به گونه ای خاک ِ بر سر شوی که ما هر هر به ریش ِ نداشته ات بخندیم. چه، اگر پس فردا بگویی این زندگی چیست، با لبخندی بر لب، این روزها را برایت متذکر شویم."
و من که از آسمان و زمین مورد عنایت نزولات بودم، بر آن شدم که تفالی به حافظ بزنم، باشد که گره از کارم باز شود. تفال را که زدیم، استاد را دیدیم که همانند ما، استیصالش را پشت کلام دو پهلویش پنهان کرده و دست تسلیم بلند کرده که "ما حریف کائنات نمی شویم حافظا". من که اوضاع را این گونه یافتم، افسارگسیختگی پیشه کردم و بر آن شدم که به تفسیر فال، تا مشخص شدن رشته ی مذکور، اقدام کنم؛
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس/کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی، صلاح و تقوا را/سماع وعظ کجا، نغمه ی رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد/چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست/کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راهست/کجا روی همی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال/خود آن کرشمه کجا رفت و آن وصال کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست/قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
ایران دموکرات، ایران حضور میلیونی برای مشت کوبیدن در دهان آشوبگران، ایران آزادترین کشور دنیا پس از گینه ی بیسائو، دولت خدمتگزار، دولت دارای بی نظیرترین کابینه، دولت گوگوری مگوری، خدمات ِ اخیر رو به رشد، خدمات ِ اخیر متبلور، خدمات ِ اخیر بالاتر از تمااامی استانداردهای جهانی..
خب آقا پول ما رو بدین می خوام برم BMWمو بخرم.