کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

...

تویی که می دانی، نیستی..

و او که هست، نمی داند..

نه عزیزم، اون جیزززه!

وقتی سوزن رو می زنن تو رگت و خون توی لوله آزمایش سرازیر می شه، تازه می فهمی که این خون با چه شدتی توی رگ هایت جاریه.. اما این دلیل نمی شه که برای فهمیدن شدت احساس یه نفر، به روحش سوزن بزنی..

قرعه ی کار به نام من ِ دیوانه زدند..

مرا انسان نامیدند و به مجازات، از خاطره ها بر من قالبی بستند..

همچو تندیسی شدم؛ سخت و ساکن..

و از آن روز، اتفاقات ـ که نوادگان قبیله ی زندگیند ـ به دورم می چرخند و می رقصند و سنگم می زنند..

یکی برای همه، همه برای یکی..

دو نفر به تنهایی هیچ مشکلی با یکدیگر نخواهند داشت.. آغاز ناسازگاری ها وقتی است که پای نفرهای سوم به وسط می آید..

Enough is ENOUGH

زندگی! دیگه خیلی دورشو تند کردی.. چرخ و فلک بازیتو تموم کن، داری حالمو بهم می زنی!

..Fairy Tale

یکی بود، یکی نبود.. اون یکی که بود، دیگه نیس!

!!..U're welcome dear world

قلم در دست می گیرم تا.. تا.. تا..... که حتی این قلم نیز مرا به بازی گرفته است..

منشور

گرداگردم آدمیان بودند و من غرقه در نور..

آدمیان یک به یک شکستند..

باریکه ی نوری شدم، محو در میان تاریکی..

تق!

- عزیزم! من به حرفات خیلی فکر کردم.. تصمیم گرفتم از این به بعد عاقلانه رفتار کنم.

- wow! هانی این خیلی کووول و نایسه!

- اولین تصمیم عاقلانه م هم گرفته م! اونم اینه که..

- آممم! بذار حدس بزنم..! این که با من ازدواج کنی؟ اُه! دتس سُ سوییت!! راستش من برای لباس نامزدیم یه پیرهن صورتی با منجوق دوزی دیدم که توی فشن شوی 2010 قراره بره روی..

- ما به درد هم نمی خوریم!

...Maybe later

خب عزیزم! به آرزوی هفت ساله ت رسیدی؟ دیدی هیجده سالگی آب و هواش چجوریه؟! دیدی رفتی قاطی آدم بزرگا! دیدی سال دیگه می ری قاطی کیا؟ دیدی چه زود تموم شد؟ خوشت اومد؟ دوست داری؟ کدوم غلطی که فکر می کردی می کنی بعد هیجده رو الآن می تونی بکنی؟ هفت سال پیش موقعی که واسه کلی چیز دل خوش می شدی باید به جای تولد هیجده سالگیت به اون کنکوری فکر می کردی که کل زندگیتو تحت الشعاع قرار می ده.. هفت سال خیال خام داشتی عیزم! برو بگو بزرگترت بیاد! هنوزم واست زوده!!