زیر دوش آب گرم، آب سرد را باز می کنی، بیشتر و بیشتر.. یکهو.. یخخخ.. از این سردتر نمی شود دیگر.. اطمینان پیدا می کنی که این سرما، دیگر بر تو، اثر، ندارد؛ آب ِحرف هایی که روی سرت خالی شد، خیلی سردتر از این حرف هاست..
این که رومئو و ژولیت چه می خواهند اهمیت چندانی ندارد. مهم، مخاطب است!
من برای تو در اولویتم، اولویتِ آخر!
پسرها دوست دخترهای رنگارنگشان را به همدیگر نشان می دهند و از تعدد آن ها به خود می بالند. دخترها را به مهمانی می برند، با هم آشنا می کنند و با آن ها چای و قهوه و کاپوچینو می نوشند.
دخترها با ماشین های دوست پسرهاشان به هم فخر می فروشند و سر مدل ماشین و تک بودن رنگش با هم شرط می بندند و آن ها را مجبور می کنند که کورس بگذارند.
زمانه ی غریبی شده؛ پسرها عروسک بازی می کنند و دخترها، ماشین بازی.