کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

نقطه، ته خط

در زندگی نقطه هایی هست که هیچ چیز - هیچ چیز - نمی تواند حالت را حتی کمی بهتر کند. و وای اگر روزی این نقطه ها، خطی شوند..

Frozen

زیر دوش آب گرم، آب سرد را باز می کنی، بیشتر و بیشتر.. یکهو.. یخخخ.. از این سردتر نمی شود دیگر.. اطمینان پیدا می کنی که این سرما، دیگر بر تو، اثر، ندارد؛ آب ِحرف هایی که روی سرت خالی شد، خیلی سردتر از این حرف هاست..

افسوس که..

- من و تو.. یعنی.. چیزه.. ما.. ما.. ما..

- عزیزم، چرا مثل گاو ما ما می کنی؟!

The day after tomorrow

هر وقت از داشته هایت احساس یکنواختی کردی بگو چند تایشان را از تو بگیرم. مثل اسب که پشیمان شدی، برایت دست تکان خواهم داد!

یار دوازدهم

این که رومئو و ژولیت چه می خواهند اهمیت چندانی ندارد. مهم، مخاطب است!

باوش بهش می گم!

- آآآه! می دانی در غم فراق تو چه می کشم؟

- آری، می دانم. سیگار!

My immortal

وقتی تنها تو آرام ِ دردهایم بودی، درد نبودن تو را چگونه آرام بخشم..؟

وقتی همه خوابند..

من برای تو در اولویتم، اولویتِ آخر!

Sweet Nightmare

چند وقت پیش، در یک نمایشگاه، نقاشی ای را دیدم که حس عجیبی داشت.. نامش "زن در آغوش مرگ" بود.. تصویری از زنی که مرگ، او را -چونان معشوقه اش- در آغوش گرفته بود.. با خود فکر کردم؛ به مرگ جسمیت بخشیدن و بدان عشق باختن!

مشغله های فکری شما، مرا فنا کرد هانی!

پسرها دوست دخترهای رنگارنگشان را به همدیگر نشان می دهند و از تعدد آن ها به خود می بالند. دخترها را به مهمانی می برند، با هم آشنا می کنند و با آن ها چای و قهوه و کاپوچینو می نوشند.

دخترها با ماشین های دوست پسرهاشان به هم فخر می فروشند و سر مدل ماشین و تک بودن رنگش با هم شرط می بندند و آن ها را مجبور می کنند که کورس بگذارند.

زمانه ی غریبی شده؛ پسرها عروسک بازی می کنند و دخترها، ماشین بازی.