- wow، استاد، شمایین؟ من باورم نمی شه، اصلااا نمی دونم چی باید بگم.. من همیشه شعرای شاهکارتونو دنبال می کنم.. مخصوصا شعر "فاضل water " شما هیروشیمای ادبیات رو بمبارون کرده.. اون خفقانی که تصویر کردید، اون کلمه ها، اون تشبیه ها.. وااای استاد، نمی دونین چقدر از دیدنتون خوشحالم.. خیلی دوست دارم بدونم شما که این ایده های ناب رو انقدر بی نظیر به زبون میارید، بیشتر وقتتون رو به چه کاری مشغولین؟
- تخلیه چاه!
تن ها بودن و تنها شدن.. و این، یعنی از کثرت، به وحدت رسیدن!
وقتی درد آمد، جدید بود.
حال آن قدر اینجا مانده، که نم گرفته، که دارد، با روزمرگیش، مرا، می پوساند..
بگو، حرف بزن، تصمیم بگیر، جمع ببند، دستم را بگیر و بکش دنبال خودت، غر بزن، گریه کن، شاد باش، جیغ بکش، داد بزن، فحش بده، بخند.. من هم آخرین توانم را در نگاهم می ریزم که زنده بودنت، زندگی کردنت را تماشا کنم..
می دانی خوبیش چیست.. اینجا جایت امن ِ امن است.. هیچ کس نمی فهمد توی این سر چه می گذرد، لبخندی می بیند و می گذرد.. می گذرد.. می گذرد..
تا وقتی عینک نزنی، نمی فهمی چقدررر کور بودی..
این روزها آن قدر معنویتمان بالا رفته که گاهی خودمان را هم به قرینه ی معنوی حذف می کنیم..