کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

گذر گذر گذر گذر..

  

 در راستای جشن فارغ التحصیلی، در راستای زیر نظر آموزش پرورش رفتنمان، در راستای منحل شدن امتحان ورودی و وارد عرصه ی اسکناس شدن مدرسه مان و در راستای کوتاه کردن ما علف های هرز توسط مسئولین عالی رتبه، جهت رشد و تعالی گل های مرز و بومشان. 


 

در باب این آیه اگر نظر جماعت عشاق را پرسی، پاسخ دهند: رنج شیرین است و ادای واجب. رنج تکلیف مکتب عشق است. اگر بار رنج را آنی زمین گذاری خیانتی عظیم می شود در حق عشق. پیوند رنج و عشق را فرشتگان در آسمان ها بسته اند.

نظر اهل علم را که جویا شوی، گویند: شب زنده داری و قناعت طریق علم آموزی ست. جسم بایست در رنج به تعالی رسد که با روح همراه شود. رنج پسندیده است و کار مردان خدا. ما مرد خداییم و تو اگر نادانی بدان که با این دانستن شاید جایگاهت در طبقه ی آخر دوزخ چند پله ای مترقی شود.

اهل فرزانگی -که ما را انس و الفتی چندین ساله با آنهاست-  رنج را روزمرگی واجبی نمی دانند که باید مثل تیغی به بهانه ی طب سوزنی در روحت فرو رود تا آرامشت بخشد. از آن آرامش های افلاطونی که کنار داستان های پریان و عروسی های هفت شبانه روزیش جای می گیرد. آرامش آرمانی ای که جسم را با آموزش دردناک و پرورش رنج آلود، عاشقانه و عالمانه جلوه دهد. آنان طبقه ی هفتم بهشت را با مدرک تحصیلی و رتبه ی کنکور و معدل دیپلم و در صورت ناچاری، پول نقد سند نمی زنند. که اگر بزنند هم یک شوخی ست و واقعیت چیز دیگری ست که شما نمی دانید. آنان طریقی را پیش گرفتند که ما را رهروئش کرد. طریقی که ابتدایش را مدتی است کوبیده اند که بسازند و تابلویی رویش زدند " در دست احداث ". از آن احداث هایی که مثل احداث برج میلاد خودمان می ماند و روزشمارش گیر می کند روی سیصد و شصت و پنج. و ما، از آخرین بازماندگان این طریقیم که امروز ترک دیار می گوییم تا هرکدام مروج آیینمان باشیم در دیاری دیگر. اگر عشق مدرک و پول و شرابا طهورای بهشتی کورمان نکند می رویم که به پاس چهار سال فرزانگی، شاگردان خلفی باشیم برای اهلش.

Coming from nowhere


وقتی که اوضاع یک جوری می شود که تو خودت را به هیچ گروه انسانی، یا جایی متعلق نمی بینی. وحشتناک است! وحشتناک!