کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

و خدایی که در این نزدیکی ست..


لحظاتی هست که آن چنان در زیبایی غرق می شوم، آن قدر سرشار می شوم که ضربانم ریتم می گیرد، لبریز می شوم از شور و عشق و شادی، لبخندی روی لبم می نشیند، چشمانم را می بندم و می گذارم باد همه ی افکارم را با خود سوار کند و ببرد. این وقت ها معمولا کسی کنارم نیست. اما بعضی وقت ها هست که آدم ها آن قدر نزدیک هستند که وقتی دستشان را بگیری، روی شانه شان بزنی، بغلشان کنی، این شور، این نبض، جاری می شود بین تمامی تان. محشر است، اما خیلی کم پیش می آید؛ چه، اگر کم نبود، دیگر محشر نبود.

نظرات 4 + ارسال نظر
میلاد 5 خرداد 1388 ساعت 01:30 ق.ظ http://miladmohammadzadeh.blogspot.com

عجیبه که تجربه ها همزمان شده. نمی گم که لزوماْ‌ تجربه ی مشابهی بوده، اما به طور عجیبی من شبیه چیزی رو که وصف کردی در حال تجربه کردنم این روز ها... و اینه که بهار رو می کنه بهار.
خداوند بسیار زیاد زنده ست!

مریم 5 خرداد 1388 ساعت 02:58 ب.ظ

شاید!

غزاله 6 خرداد 1388 ساعت 10:13 ق.ظ

محشر میتونه تکراری بشه.نمیتونه؟

مهشید 9 خرداد 1388 ساعت 01:01 ق.ظ

جمله اخری خوب نیست !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد