کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

کمدی الهی

خداوند در عرش اعلاء نشسته است و دارد به همه ی ما می خندد...

قرعه ی کار به نام من ِ دیوانه زدند..

مرا انسان نامیدند و به مجازات، از خاطره ها بر من قالبی بستند..

همچو تندیسی شدم؛ سخت و ساکن..

و از آن روز، اتفاقات ـ که نوادگان قبیله ی زندگیند ـ به دورم می چرخند و می رقصند و سنگم می زنند..

نظرات 10 + ارسال نظر
غزاله 23 آذر 1387 ساعت 10:49 ب.ظ

جلف :D

بهاران 23 آذر 1387 ساعت 11:49 ب.ظ

حالا شما خودشو ناراحت نکن

کلاغ پیر 24 آذر 1387 ساعت 12:16 ق.ظ http://blog.ourgv.ir

حالا از خاطره ها بر من قالبی بستند خودش یعنی چی ؟

-سوالی از یک نوعی عوام زاده ی بی سواد -

آ. 24 آذر 1387 ساعت 12:35 ب.ظ

آپ پائینی رو من یه هفته زودتر شنیده بودم D:

مسعود 24 آذر 1387 ساعت 04:35 ب.ظ http://blind-owl.blogfa.com/

آپ پایینی کاملا قابل درکه
این یکی نه

سهیل 24 آذر 1387 ساعت 05:15 ب.ظ http://www.kidnapped.blogfa.com

این پستت رو که ذهن کوته اندیش من نتونست تجزیه و تحلیلش کنه ولی در مورد پست قبلیت با هم هم نظریم به شدت

غزاله 24 آذر 1387 ساعت 08:45 ب.ظ

ولی من اینو فهمیدم! زیری رو دچار ایهام شدم :D

ممد 24 آذر 1387 ساعت 11:14 ب.ظ

ایول!

ممد 26 آذر 1387 ساعت 09:51 ب.ظ

در مورد ادامه مطلب:
چه مسخره!!

ستایش 26 آذر 1387 ساعت 11:03 ب.ظ

من ترجیح میدم مطلبو نفهمم تا توضیحشو تو ادامه ی مطلب بخونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد